شعر-لقمان منصوري == ترجمە – کیومرث فتحي
از هيروشيماي سرزمين من
پنج هزار پروانه بال گشودند
و رفتند و
برنگشتند به باغچه زندگي
در شانزدهم ماه آذار
عمر پسر خاور
با نوزاد در آغوشش
به زانو درآمد
با نوزاد شيرنيش كه
جان ميدهد
ماشين پیکاپ نميتونه بگريزه!
از شازدهم مارس
كوچه هاي حلبچه
همه خفه و ساكت شدند،
حتي صداي بال زدن پرنده اي هم شنيده نميشود.
فقط و فقط
بوي سيب مياد
نفرین از سيبي كه بوي مرگ بدهد
در شازدهم مارس
جنازه هاي کودك
زن و مرد و نوجوان و
دختركان دم بخت
بي جان مانده
دراز كشيده در اين ور و اون ور
همه جا !
اين شانزده و
همه ي شانزده ها
نفرين بر خودش
و صدها شماره سی
……………………………………………………
…………………………………………………… قصيدتتي (جرح حلبجة ) مترجمة الى الفارسية